[ad_1]
تیاو اولین باری که هنری کیسینجر را ملاقات کردم، او سعی کرد ماشین مرا ربوده باشد. در حالی که پس از صرف شام در کنفرانس امنیتی مونیخ در زادگاهش آلمان، در ورودی هتل Bayerischer Hof منتظر بودیم، او با شور و اشتیاق از پله ها پایین آمد و در صندلی عقب یکی از سدان های مشکی مشکی مرسدس بنز نشست که کاروانی را تشکیل می داد تا ما را از آنجا دور کند. . اما نگهبان از نظر حروف الفبا سخت گیر اصرار داشت که دکتر خانا را قبل از دکتر کیسینجر اسکورت کنند و او را به داخل ماشین پشت سرم برد. متوجه شدم که از او عذرخواهی میکنم، زیرا مطمئناً ترجیح میدهم این سواری را به اشتراک بگذارم.
چند سال پیش در زادگاه من، هند، هرگز یک گفتگوی کسل کننده با دکتر ک. اصلی وجود نداشت، ما درست قبل از رفتن روی صحنه در دهلی نو چت کردیم. اتفاقاً 9 نوامبر بود، بنابراین از او پرسیدم که آیا به یاد می آورد که سی سال قبل کجا بود و چه می کرد – دقیقاً روزی که دیوار برلین فرو ریخت. او حتی به سن 95 سالگی هم نمی رسید.
من اولین بار تنها چند هفته پس از فروریختن دیوار، از برلین دیدن کردم، و جرقه عشق من با سرزمینی که در نوجوانی از آن گریخت. در همان سنی که او به عنوان پناهنده یهودی وارد نیویورک شد، نیویورک را ترک کردم تا در یک آلمانی شرکت کنم. ورزشگاه دبیرستان نزدیک هامبورگ والدینم بستههای مراقبتی پر از دوریتو و نامههای دوستان را برایم پست کردند، اما جعبه مقوایی که مشتاقانه منتظرش بودم در آوریل 1995 آمد که حاوی نسخهای از کتاب کلاسیک فوری کیسینجر بود. دیپلماسی. این متن 800 صفحهای بلافاصله تبدیل به دیوار ادبیات ژئوپلیتیکی برلین من شد، اولین کتاب درسی من در رئالیسم کلاسیک، و همراه همیشگی من در حالی که هفتهها متوالی اروپا را ریل میکردم. (همراه با کمربند پل کندی ظهور و سقوط قدرت های بزرگ، همچنین در کوله پشتی من جای کمی برای هر چیزی غیر از مسواک باقی می گذارد.)
همکاران سابق خود کیسینجر، مانند ارنست می مورخ از هاروارد، این کتاب را به عنوان مجموعهای تصادفی از اصول انتقاد کردند، گویی تمرکز دائمی کیسینجر را از دوران دانشجویی دکترا درباره مترنیخ و کسلری نادیده میگیرند: نه رویدادهای تاریخی به خودی خود، بلکه دولتمردانی که با فصلهایی که نامهای تدی روزولت و وودرو ویلسون، ناپلئون سوم و بیسمارک، آدناور و آیزنهاور را به خود اختصاص دادهاند، تاریخ را ساخت و چرا. اما کار کیسینجر بسیار بیشتر از آواتار این جمله بدنام توماس کارلایل بود که «تاریخ جهان زندگینامه مردان بزرگ نیست». در عوض، او پاسخ صحیح بحث دبیرستانی را که به تازگی کامل کرده بودم به من یاد داد – «آیا مرد لحظه را میسازد یا لحظه، مرد را؟» باوه.
زندگی خود او بازتاب فعل و انفعال مداوم احتمال و عاملیت بود. با وجود اینکه او در صدمین سالگرد زندگی خود همچنان یک شخصیت برجسته است، مهم است که به یاد داشته باشید که حتی در 40 سالگی، کیسینجر هنوز تقریباً هیچ شناخت دست اولی از جهان فراتر از تأسیسات ساحل شرقی آمریکا (که هنوز تا حدودی از آن طرد شده بود) و آلمان زمان جنگ نداشت. اگرچه او به عنوان یک نظریه پرداز سیاست که شجاعانه دکترین هسته ای «پاسخ انعطاف پذیر» را در مقابل اتحاد جماهیر شوروی بیان می کرد، مورد احترام بود، اما از رقبای اشتباه ریاست جمهوری، که اخیراً نلسون راکفلر بود، حمایت کرده بود. جلد اول بیوگرافی نایل فرگوسن بعدازظهر را بازگو می کند که کیسینجر تقریباً بدون هدف در حال عبور از میدان هاروارد بود و با دوستش آرتور شلزینگر، مورخ لیبرال و مشاور پرزیدنت کندی، برخورد کرد که به او فرصتی مطلوب برای مشاوره به دولت جانسون داد. از آن نقطه به بعد، او وارد جریان تاریخ شد، هم ساخته لحظه ها و هم آنها را می سازد.
هر انسانی میبایست در سر راه او قرار داشته باشد، زیرا کیسینجر در دهههای بعد به عنوان مشاور امنیت ملی یا وزیر یا دولت (یا هر دو به طور همزمان) به آنها دست پیدا کرد: ویتنام، شیلی، رودزیا، مصر و بنگلادش، به نام چند مورد. کنایه معروف او به خوبی قابل توجیه بود: «هفته آینده بحرانی وجود ندارد. دفتر خاطرات من از قبل پر شده است.»
پرستیژ او حتی زمانی که اعتبار آمریکا آسیب دید – گاهی در نتیجه اقدامات خود او مانند طولانی کردن جنگ ویتنام و سوزاندن کامبوج برای تخلیه بی شرمانه هندوچین افزایش یافت. او و نیکسون همچنین قدرت چانه زنی اعراب را در طول جنگ یوم کیپور دست کم گرفتند: کیسینجر به دلیل «دیپلماسی شاتل» خستگی ناپذیر خاورمیانه او را به عنوان شیر مورد تحسین قرار دادند، اما دولت همچنین می توانست به طور قابل قبولی از تمایل مصر به سمت اتحاد جماهیر شوروی و تحریم نفتی اوپک به رهبری عربستان جلوگیری کند. رکود تورمی ویرانگر را در اقتصادهای غربی ایجاد کرد. وقتی یک مرد بیش از حد تخممرغها را فریب میدهد، برخی ناگزیر میافتند و میشکنند. او مطمئناً هر لحظه تاریخی را برای بهتر شدن شکل نداد. با خیرخواهیتر، میتوان گفت که آن لحظه مرد را بسیار جالبتر از آنچه در غیر این صورت میتوانست بود، کرد.
اما کیسینجر هرگز دولتمردی خود را به عنوان یک تعقیب ماورایی ندید. برعکس، یکی از جذابترین بخشهای مطالعه آکادمیک او در سال ۱۹۵۷ بود جهانی بازسازی شده به وضوح بین دولتمرد و پیامبر تمایز قائل می شود: اولی در تعقیب اهداف ملموس از آشفتگی ها و محدودیت ها عبور می کند، در حالی که پیامبر در جهان گرایی خود مسیحایی است. کیسینجر که در جوانی آرزوی حسابدار شدن را داشت، در آن لحظه بهعنوان یک دولتمرد کوچک در تعقیب تعادل ژئوپلیتیکی خستگیناپذیر کار کرد، نظمی پایدار علیرغم نوسانات مداوم در سایه مسابقه تسلیحات هستهای. اگرچه این مائو بود که در پرتو انشعاب چین و شوروی اواخر دهه 1960 به دنبال راهگشایی به سوی ایالات متحده بود، همانطور که نیکسون به دنبال باز کردن چین بود، تنش زدایی همزمان کیسینجر با اتحاد جماهیر شوروی و نزدیکی ظریف با چین در واقع توسط یک مأموریت متحرک بود. برای مدیریت یک تعادل پویا اما مطلوب بین قدرت های بزرگ. دقیقاً همانطور که او رابطه بین رقبای Metternich و Castlereagh را در پس از جنگ های ناپلئونی توصیف کرد، هدف ثبات بود، نه کمال.
در دنیای چندقطبی امروزی، که در آن آمریکا همواره دشمنان کوچک و بزرگ را دست کم می گیرد، به چنین دیدگاه عملگرایانه بیش از هر زمان دیگری نیاز است. به همین دلیل است که با وجود اینکه درگذشت فکری و سیاسی کیسینجر هزاران بار نوشته شده است، اما او همچنان به خاطر تجربه جهانی و حساسیت فرهنگی که به دست آورده است، جستجو می شود. چنین فضیلتهایی بیزمان و منحصربهفرد هستند – و در میان طبقه فعلی سیاست خارجی آمریکا که زمان بیشتری را صرف توییت کردن میکنند تا سفر، و نوشتن سخنرانی به جای یادگیری زبان، کاملاً وجود ندارد. آنها نمی دانند که مذاکره و حتی حل و فصل – چه با روسیه و چه با چین – مساوی با مماشات نیست. بلکه خود مشروعیت نظم از شمول اختیارات و تطبیق آن با منافع آنها ناشی می شود.
تشکیلات امروزی – به ویژه آنهایی که برای فرموله کردن “دکترین بایدن” به خود دست می زنند – بهتر است به بینش کیسینجر توجه کنند. دیپلماسی“رهبری که نقش خود را به تجربه مردمش محدود می کند، خود را محکوم به رکود می کند.” اینها سخنان مردی است که یاد گرفت به نظم فراتر فکر کند Realpolitik، شاید حتی برای پذیرفتن پیگیری یک تقسیم کار جهانی پایدار. کیسینجر برهنه جاه طلب و بدنام دستکاری بود، اما حتی در سن 100 سالگی کنجکاوی روشنفکری واقعی را تجسم می دهد که پیشه ورهای کوچک واشنگتن فاقد آن هستند.
من نمیتوانم خواندن کیسینجر را در نوجوانی از تصمیمم برای ادامه تحصیل در رشته «دیپلماسی و امنیت بینالملل» در مدرسه خدمات خارجی جورج تاون، جایی که خود کیسینجر در دهه 1970 به طور مختصر در آنجا تدریس میکرد، و در رشته فلسفه جزئی جدا کنم. همانطور که در تئوری ژئوپلیتیک غوطه ور شدم و به کانت و هگل مشغول شدم، یک سال دیگر را در آلمان در دانشگاه آزاد برلین گذراندم، جایی که در کتابخانه یک پایان نامه سمینار 40 صفحه ای در مورد بحث بزرگ بین اسوالد اشپنگلر و آرنولد نوشتم. رویکردهای توینبی به تاریخ تنها سالها بعد در بیوگرافی والتر ایزاکسون متوجه شدم که این موضوع نیز موضوع پایان نامه ارشد کیسینجر در هاروارد بود.
امروز ما خود را در تقاطع متزلزل افول اسپنگلر و اقتباس توینبی می یابیم. بیش از هر زمان دیگری، درک عمیقتر مکانیک دنیای پیچیدهای گیجکننده باید پیش نیازی برای دستیابی به کلیدهای مدیریت آن باشد. اما این وظیفه نسل جدید است.
پیرمرد سالاری امروزی سیاستمداران و صاحب نظران نام کیسینجر را یا برای تقویت اعتباری که خودشان فاقد آن هستند یا برای انجام حملات غیرقانونی ad hominem به کار می برد. او نسبت به هر دوی این دو، تقریباً مصون مانده است. تمرکز او بر شرایط شخصی و سیاسی رهبران و انتخاب هایی که در زمان خود در اختیار آنها قرار می گیرد در مورد خودش نیز صدق می کند. در آگوست گذشته، زمانی که لورا سکور از او پرسید مجله ی وال استریت اگر پشیمان حرفهای بود، پاسخ داد: “باید پاسخی عالی برای این سوال بیاموزم… من خودم را با کارهایی که ممکن است به گونهای دیگر انجام میدادیم عذاب نمیدهم.”
جوانان امروزی آن تجملات را ندارند. آنها لحظه انقلابی امروز را می شناسند و با این کار به نظر می رسد که ناخودآگاه یکی از تکان دهنده ترین قسمت های کیسینجر را که در سن آنها نوشته شده بود جذب کرده اند: «هر نسل فقط یک تلاش انتزاعی مجاز دارد. فقط می تواند یک تفسیر و یک آزمایش واحد انجام دهد، زیرا موضوع خودش است. این چالش تاریخ و تراژدی آن است. این شکلی است که «سرنوشت» روی زمین به خود می گیرد. و راه حل آن، حتی به رسمیت شناختن آن، شاید سخت ترین کار دولتمردی باشد.»
محققان و دیپلماتها ممکن است در دهههای آینده درباره میراث کیسینجر بحث کنند، اما این غیر قابل بحث است که ما به دولتمردان بیشتری نیاز داریم که بتوانند نظم جهانی در حال تغییر را پیشبینی کنند و به دنبال تعادلی جدید و پایدارتر پاسخ دهند.
مطالب بیشتری که باید از TIME خوانده شود
[ad_2]